تا حالا کابوس دیدین؟!
راهی میدونین که بشه جلوی کابوس دیدن رو گرفت؟؟
خب در واقع من امروز خواب بودم و کابوس های بشدت بدی دیدم.
خیلی خیلی واقعی به نظر میومدن و من واقعا حس میکردم اون اتفاق افتاده...
کل خوابم به گریه گذشت...
بیاین یکم حرف بزنیم من این داستانو یادم بره...
1. موقعیت جغرافیایی قاره ی آسیا چگونه است؟
قاره پهناور آسیا از قطب شمال تا جنوب مدار استوا امتداد یافته است و بخشاعظم آن در نیمکره شمالی قرار دارد.
2. قاره آسیا از سه طرف به کدام اقیانوس ها محدود میشود؟
از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از جنوب به اقیانوس هند و از شرق به اقیانوس آرام.
3. اوراسیا به کجا گفته می شود؟
در بین قاره های جهان، تنها دو قاره آسیا و اروپا به هم چسبیده اند به همین دلیل بعضی از جغرافیدانان این دو قاره را یک قاره دانسته
کابوس ها همیشه تاریک و سیاه هستند و ما را به همراه خودشان در اعماقشان غرق می کنند هرچه بیشتر دست و پا می زنیم بیشتر غرق می شویم و هنگامی که به پایان خود می رسند و ما را در ساحل رها می کنند سینه مان خالی از خاطرات تلخ و دردناک کابوس ها می شود ! همچون غرق شده ای که نجات یافته است و آب شور دریا را خارج می کند !....
سویا دختری است که بدست نامزدش که طمع ثروت و قدرت او را دارد کشته می شود و پس از تناسخ خود را در سالیان پیش زنده می یابد !
زمان به سرعت در گذ
کاش فردا که از خواب بیدار بشم یه نفس راحت بکشم و با خودم بگم:
"عجب کابوسی بود"
خوبه که فیلم ، اونم از نوع تخیلی نمیبینم،اون چرت و پرت ها چی بود اخه؟
ویروس،قرنطینه،تعطیلی بازار،پر شدن بیمارستان ها،مرگ و میر،گورهاى جمعی ،اهک،وضعیت قرمز،بسته شدن راه ها،بسته شدن مرزها،بسته نشدن احرام،قرنطینه نکردن قم،هواپیمایی ماهان.جانفشانی پرستارا و پزشکها بدون امکانات.به جان هم انداختنِ مردم؛شیوع ،اپیدمی،بی خبری،انتظار،انتظار،اسفندِ سوت و کور.اسفندِ
دیگر دلتنگی را نمیشناسمیک روز بیدار شدم..و همه چهره ام را دیدند.. یک مُشت دلتنگیمی دیدنددوباره خوابیدمو من دیگر نشنیدم که چه گفتدلتنگی را باید خُفت!تا بیدار شوی..بعدش..بفهمی کابوس بود..دلتنگی حجمش اندازه ی یک خواب است..نه..یک کابوس..مثل اینکه هرشب کابوس ببینی و در خواب راه بروی..در دلتنگی خیلی معیارها مشخص میشود..مثل عشق..که وقتی بیدار شدی ..هم..آن..کابوس..ادامه..دارد....ولی دیگر دلتنگی را نمیشناسم..به یُمنِ عشقی که هنوز بخاطر می آورم!ای کاش..پس از..ای
یه سری معلم به من گفت که بشینم چند تا ورقه رو تصحیح کنم . خوب منم شروع کردم و با جواب های خیلی خفنی مواجه شدم :
اسکیمو ها در کجا زندگی میکنند ؟ در بیابان
میانگین 4 عدد چگونه محاسبه میشود ؟ 4*4 = میانگین 4 عدد
کدام قاره 2 تکه است ؟ قاره ترکیه
مساحت یک مثلث 15 سانتی متر است . قائده ی آن 5 است . ارتفاع آن را حساب کنید ؟ 15 / 3 = 5 !!!!
و چند تا جواب دیگه مثل این !!
نرخ رشد توسعه دهندگان نرم افزاری در کدام قاره از جهان بالاترین میزان را دارا می باشد؟
☀️قاره آفریقا با اختصاص ۴۰ درصد ریپازیتورهای متن باز سریعترین رشد مراکش با دارا بودن بیشترین انجمن های توسعه نرم افزای (براساس گزارش #گیت_هاب از جوامع با بیش از 10،000 مشارکت کننده) یشترین رشد را در این قاره به خود اختصاص داده است.است
از خواب پریدم و چشم های بدون عینکم رو بادومی کردم تا بفهمم ساعت چنده. باورم نمیشد ساعت چهاره! نمیدونستم بهش میخورد چند باشه اما چهار نمیخورد! به مغزم فشار اوردم و با دلیل و برهان این فرضیه ک ساعت چهار نیست رو رد کردم! بعدش تلاش کردم که به خاطر بیارم ناهار چی خوردم! و خوب قبول کردم که ساعت چهاره!
یادم نیست از ساعت چند خوابیدم اما این خواب بی صاحاب اندازه ی یه عمر ازم انرژی گرفته بود! انگاری 10 ساله دارم کابوس میبینم! کابوس های من مدل خودمن! تمام ت
رویا... کابوس... کابوس... رویاکاش چیزی این وسط تغییر میکرد
کاش هیچ وقت بیدار نمیشدم
وقتی هم که بیدار میشدم مرده بودم کامل
کاش از سکوتم میخواندی
چه حرف ها که سالها نهفته داشتم
و عاقبت خواهم مرد...
حتما دور از تو
حتما تنهای تنهای تنها
باور کن حرف مسخره ای نیست...
من متوجه زیباییهای جهان نمیشوم. احتمالا دلیل اصلیاش آن باشد که زیادی تا کنه واقعیتهای وجودی زندگی پیش میروم. من از این دست دوستداران فلسفه هم نیستم که در باب چگونگی حرکت جهان فلسفه ببافم و یا پیرو نظریات قدما شوم. مسالهی من، جهان، و زندگی بسیار بنیادیتر از آن است که بتوانم روی قلههای زمثبتاندیشی و زیبا نگریستن به جهان و وقایع بایستم. مسالهی من مواجهه و کنار آمدن با انسان فانی و تنها است. مرگ و تنهایی دو مسالهی مهم و همیشگی م
نه بهتره که حرف بزنم. اصلا مگه چقدر به زندهموندن اطمینان داریم که حرفهامون رو بخوریم و حرف نزنیم،هان؟
میخواستم بگم هرشب کابوس میبینم، بعد سرچ کردم دیدم کابوس به چیزهای وحشتناکتری اطلاق میشه. من هرشب دارم خواب بد میبینم. خوابهایی که وقتی بیدار میشم هم کیفیت زندگیم رو تحت تاثیر میذاره. لابد شما هم میبینید. مگه میشه شما خواب بد نبینید؟ مگه میشه شماها نگران از دست دادن نباشید؟ از دست دادن خودتون و همهی عزیزانتون. من میترسم. ص
بدنم توان بلند شدن ندارد
در هیاهوی باد که
بی رحمانه مانند شلاق
بر بدنم فرود می آید
و با موهای مثل شبم
در هوا می رقصد
قلبم نمی تپد و
دستانم سرد است
چشمان بی روحم
ماتِ درختی است
که با تکبر چشمانم
را آینه کرده است
ابر های سیه
آسمان شب را
تاریک تر کرده است
و در این سیاهی شب
کوها بر پیکر سردم
سایه انداخته اند
چشمان پر التماسم
به ماه خیره است
که مرا در آغوش گیرد
و صدای کلاغ ها
کابوس را برایم
جهنم کرده است
کابوس های شبانه یکی از موضوعاتی است که ممکن است همه ی افراد در زندگی بار ها با انها درگیر شده باشنداما اگر شما نیز دچار این مشکل هستید نگران نباشید ما راه حل هایی برای شما در نظر گرفته ایم تا بتوانید دلایلاین کابوس های شبانه را بدانید و با انها مقابله کنید .
دلایل عمده ی کابوس های شبانه چیست ؟
ما در این متن قصد داریم تا عمده ترین دلایل این کابوس ها را بیان کنیم و این موضوع صرفا به این معنی نیستکه تمامی دلایل کابوس هایی که شب ها میبینید به این چ
چند شبه دوباره دارم کابوس میبینم.کابوس فرار و آزار جنسی و تجاوز روانی.همون خواب های همیشگی که فقط چند وقت دست از سرت برمیدارن و دوباره برمیگردن.ایضا وسواس های فکری قشنگم هم برگشتن.اضطراب دارم و نمیدونم چه موقع قراره تو این جهان به عنوان یک زن احساس امنیت کنم.
وقتی مردم؟
پ ن:دیروز(27 آذر) تو تقویم ایرانی روز جهان عاری از خشونت و افراطی گری بود.خنده داره،نه؟
بچگیام یه کابوس داشتم. هر شب میاومد سراغم. میترسیدم ازش. یه شب با گریه رفتم پیش مامانم. براش کابوسم رو تعریف کردم. گفت این دفعه که اومد توی خوابت بهش بگو "برو گم شو از خوابم". فرداش وقتی کابوس تکرار شد بهش گفتم "برو گم شو از خوابم".. رفت گم شد!
کاش توی واقعیت هم میشد به بعضی فکرها و نگرانیها گفت "برو گم شو" و بعد واقعا بره! شایدم شد..
بدنم توان بلند شدن ندارد
در هیاهوی باد که
بی رحمانه مانند شلاق
بر بدنم فرود می آید
و با موهای مثل شبم
در هوا می رقصد
قلبم نمی تپد و
دستانم سرد است
چشمان بی روحم
ماتِ درختی است
که با تکبر چشمانم
را آینه کرده است
ابر های سیه
آسمان شب را
تاریک تر کرده است
و در این سیاهی شب
کوها بر پیکر سردم
سایه انداخته اند
چشمان پر التماسم
به ماه خیره است
که مرا در آغوش گیرد
و صدای کلاغ ها
کابوس را برایم
جهنم کرده است
یکتا فاطمی
از تبعات یک رابطه ی غلط
و تجربه ی خیانت اینکه
بعد گذشت یک سال و چند ماه خواب میبینی که با همون ادم اون تجربه ی تلخ تکرار میشه برات
وقتی ک از خواب میپری میبینی انقد پاهات محکم نگه داشتی ک ماهیچه های پات گرفته و چند روز بعد هم حتی همون گرفتگی هست
بعضی وقت ها هرچند ناخواسته ولی کابوس های زندگی رو تجربه میکنیم
چیزایی که یک روز برات کابوس بودن
الان عادی داری باهاش زندگی میکنی:)
پرچم هر کشوری نماد آن کشور است که در گذشته روی کاغذ و بعد به تدریج روی پارچه کشیده شد و مردم به عنوان نشان هویت از آن یاد می کنند.بنابراین در زیر می خواهیم برخی از کشورهای قاره اقیانوسیه را به همراه مفهوم پرچم آنها برایتان توضیح دهیم.ادامه مطلب
این یک هفته برای من هفت سال گذشت، هر شب کابوس میدیدم، به حول و با عرق سرد از خواب میپریدم مدتی غلت میزدم و به زور چشمام رو میبستم تا دوباره خوابم ببره اما باز کابوس. سختیش این بود که هیچکس نباید از حالم خبردار میشد. بنابراین باید ظاهرم و کارام کاملا عادی می بود. چقدر سخته درونت آشوب باشه اما بخندی و هرکس پرسید خوبی؟ بگی خوبم.
حالا بعد از یک هفته دلشورهام بیشتر شد. امیدوارم خیر باشه.
به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ویروس کرونا نماد غرب وحشیبه ورود اروپاییها به قاره آمریکا از همان آغاز، با خشونت و جنایت همراه بود، صاحبان و مالکان اصلی این سرزمین سرخپوستانی بودند که صدها یا شاید هم هزاران سال بود در صلح و صفا در قاره آمریکا زندگی میکردند.
اما با ورود اشغالگران اروپایی به این قاره، سرخپوستان نابود شدند و اکنون،
آمریکای شمالی به دو کشور آمریکا و کانادا تبدیل شده است.
ادامه مطلب
قاره اقیانوسیه با حدود ۲۰ کشور در نیم کره جنوبی قرار دارد که برخی این کشورها عبارتند از: استرالیا ، نیوزلند، فیجی، کالدونیا و گینه نو. کشور استرالیا بیشترین مساحت و جمعیت این قاره را با وسعت ۷۶۹۲۳۰۰ کیلومتر مربع و افزون بر ۰۰۰، ۰۰۰، ۲۰ تن به خود اختصاص داده است. استرالیا همچون جزیرهای بزرگ از شمال به دریای ارافورا و دریای تیمور ، از شمال شرقی به دریای مرجان ، از شرق به اقیانوس آرام جنوبی، از غرب و جنوب غربی به اقیانوس هند و از جنوب به اقیانو
باور کن مرا ، واقعیت رویای من و تو نیست شاید کابوس زمستان باشد که بهار شد واقعیت ،دستان بی مهر رستم به سیستان است واقعیت،اسارت اجباری گیسوان یک زن در اما و ای کاش هاست واقعیت شاید خدایی ایست که در این حوالی ایست بر دیوار های شهر نامش با سیاهی خط می خورد واقعیت،قلب تپنده نوجوانی ایست که خشمش بر آسفالت ،خونین جان داد و اما رویا چیست با ما غریبه است شاید افق حقی ایست که باید سر می زد شاید آزادی می بود که باید نقش جان می شد شاید فریاد بی صدا ش
سه شب است که نمیتوانم درست و حسابی بخوابم. خوانده بودم که وقتی خوابت نمیبرد، در خواب کس دیگری بیداری. یعنی رفتهای در خواب یک بندهخدایی.کابوس یا رویایش شدهای.
سه شب است که کابوس یا رویای کسی شدهام.
دلم میخواهد که این سه شب در خواب تو بیدار بوده باشم.
دقیقتر بگویم دلم میخواهد این سه شب را رویای تو بوده باشم.
مثلا با یک لبخند در خوابت بر بالینت بیدار بودهام و تو را نوازش میکردهام.
یا مثلا کنارت بیدار نشسته بودهام و یک ق
دیگه نمیتونم تحملشون کنم، واقعا نمیتونم. دارم عقل نداشتهم رو از دست میدم.
+دیشب بعد از مدتها یه کابوس دیدم. از خواب پریدم. نه با جیغ و داد، این اتفاق هیچوقت نیفتاده. اما از خواب پریدم.
کابوس میدیدم، اما ترسناک نبودن، غمانگیز بودن. باعث میشدن بعدش گریهم بگیره، یا تا چند روز ذهنم درگیرشون باشه. اما این دیشبیه ترسناک بود، خیلی ترسناک.
فقط میدونم که دیگه حاضر نیستم تنها سوار آسانسور بشم.
+حس میکنم خیلی به یه اتفاقی نزدیکم.خودمو توی رویای اتفاق افتادنش تصور میکنم.اما میترسم.تو زندگیم هربار حس کردم شاید بشه نشده.الان بیشتر از همیشه ترس نشدنش توی وجودمه...
+یه چیزایی رو حس کردم.و حالا گیج تر از گیجم.نمیدونم چی قراره بشه...
+شبا زیاد کابوس میبینم.صبحا با حال بد بیدار میشم و به حدی خستم و چشمام به حدی درد میکنه که باید کلی بازم بخوابم تا جبران شه.دلیل این حجم از کابوس که یهویی به خوابهای هرروزم اضافه شدنو نمیفهمم...
+آرومتر از همیشه شدم
دیشب توی کابوس گذشت.
کابوس تکرار و کابوس توجیه و کابوس گشتن پی دلیل.
توی کابوسم به یک
عالم شیوهی مختلف نابود شدم. توی کابوسم با هم بودیم و بعدش دیگر نبودیم. توی
کابوسم سعی کردم بفهمم چه شد که ناگهان قصه ناتمام به سر آمد. توی این کابوس مقابل
سه هیولای در ظاهر انسان ایستادم، تکتک ماهیتشان را فاش کردم تا به ظاهر کریه
خودشان برگردند و مقابل نیشخندهایشان سنگچهره ماندم.
توی کابوس آن دیگری
را دلیل دانستم. توی کابوس هیولایی ساختم از او که بیا و بب
باید به آهنگی که برام فرستاده بود گوش می کردم و لذت می بردم، عشق می کردم از این همه دوستی و دوست داشتن های از راه دور و مقاوم در برابر زمان. باید از فیلمی که تازه به دستم رسیده بود لذت می بردم یا شامِ نیمه آماده ای که مزه اش از همه ی غذاهای نیمه آماده ی اینجا بهتره! باید از خواب نیمه شب لذت می بردم، حتی از بیمارستان رفتن ها ی نیمه شب سعی در خندیدن و خندوندن مریضی که غم عزاداری رهاش نمی کنه! باید از هوای نیمه شب لذت می بردم، از نم بارون، از خواب ِ ی
یکی از همکارام میگفت دلم میخواد یکی بیدارم کنه و وقتی چشمامو باز میکنم ببینم همه اینا خواب بوده . چه روزای کابوس واری به ما میگذره . هرروز پر شده از خبرای بد . میشنوی که فلانی حالش بده ، فلان دکتر اینتوبه شد ، فلان همکار مرد ... مثل یه کابوس تاریک و وهم الود میمونه . امروز حکم حقوقی جدیدمو دیدم که حقوقم زیاد شده، نمیدونستم باید خوشحال باشم؟باید برنامه بچینم که با این پول چیکار کنم ؟ خوشحالیم دو دقیقه بیشتر طول نکشید، بعد دوباره حل شدم تو غم این
بازی موبایلی و ایرانی کابوس دشمن
بازی موبایلی و ایرانی «کابوس دشمن» یک بازی اکشن تیراندازی باکیفیت است که مخاطب را در لبای و جایگاه مدافعان حرم و امنیت ایران قرار میدهد.به گزارش روابط عمومی بنیاد ملی بازیهای رایانهای، این بازی مدتی است به صورت دیجیتالی منتشر شده و در مدتی کوتاه مخاطبان بسیاری را جذب خود کرده است.در بازی «کابوس دشمن» میتوان از بین هشت شخصیت که هرکدام توانایی و سلاح خاص خود را دارند یکی را انتخاب کرده و حتی میتوان ق
شب مزخرفی داشتم کابوس تمام ترس های زندگیم رو دیدم! این ذهن تب دار لامصب حتی یه دونه شونم جا نذاشته بود ...
بدترینش این بود که با ذوق نشسته بودم سر یه کلاس.احساس میکردم که روز اول دانشگاست! یه نگاه که مینداختم قیافه ی بچه ها برام آشنا بود!یه لحظه شک کردم ولی ازونجایی که تو کلاس پسر هم داشتیم با خودم گفتم دانشگاهه! ایول ! قبول شدم! اما...اما یهو در باز شد و معلم شیمی مون آقای "ن" اومد و شروع کرد به درس دادن ... خدای من .... من هنوز پشت کنکورم...این چندمین با
همیشه یکی از آرزوهای من خرید تور اروپا یا خرید تور دور اروپا بود اما راستش را بخواهید هیچ وقت پول کافی نداشتم و یا اگرهم داشتم اولویت های مهمترین وجود داشت اما حالا تصمیم گرفته ام که هر طوری شده در سال 1399 که به این بدی شروع شد یک تور ارزان اروپا بخرم و بعد از باز شدن مرزها به این قاره که از دید من زیباترین قاره دنیاست یر بزنم.
به نظر شما تور ایتالیا بهتر است یا تور فراسه (تور پاریس) یا به فکر خرید تور اروپای ترکیبی باشم؟
مشاوران وب سایت فاینداتو
چه خوب میشد اگر معشوقی داشتم و در این وضعیت مرا سر حال میآورد. مطمئنم که حتی با تماس تصویری هم حالم بهتر میشد. چقدر تنم تمنای آغوش دارد. پادکست «بچههای طلاق» از «رادیو مرز» را تا آخر گوش دادم و چقدر غمگینم. چقدر دلم میخواست که زندگی بهتری میداشتم. مادرم پیام داد و گفت که کمی تب دارد. هنوز باورم نمیشود که این زندگی واقعی من است. هنوز منتظرم که یک صبح بیدار شوم و ببینم که اینها کابوس بودهاند. مایلم که از خدا بپرسم هدفش از خلق خاور می
آیا درباره ی مصرف برنج در قاره ی سیاه اطلاعاتی دارید؟
برنج آفریقا به چه صورت تامین می شود؟
برنج چه جایگاهی در سبد غذایی مردم این قاره دارد؟
آیا نرخ مصرف و تامین برنج در آفریقا، از دهه های پیش تا کنون تغییری هم داشته است؟
اگر می خواهید پاسخ این پرسش ها را بیابید، با ما همراه شوید.
برنج در آفریقا
دگردیسی های گسترده در تکنولوژی، ویژگی های دموگرافی و جامعه شناختی در چند دهه ی اخیر (از سال 1973 تا کنون)، چالش های قابل توجهی را در نظام عرضه و تقاضای ب
گویان فرانسه یکی از کوچک ترین کشور های قاره آمریکا است که در شمال قسمت جنوبی این قاره واقع شده است. سرشماری هایی که در سال 2010 صورت گرفته نشان می دهد که این کشور جمعیتی در حدود 250 هزار نفر دارد. البته باید بدانید که گویان فرانسه کشوری مستقل نیست و در واقع بخشی از جمهوری فرانسه می باشد. با این حال، از کاین به عنوان بزرگترین شهر در این کشور یاد می شود. واحد پول رسمی گویان فرانسه فرانک است و مردمش به زبان فرانسوی صحبت می کنند. اگر دوست دارید با مهم
چند روز است که هر شب کابوس میبینم. کابوسهای عجیب و غریب و شلوغ و درهمام دوباره برگشتهاند. چند شب پیش آدمبدهی خوابم مادرم بود. هیچ چیز ترسناکتر از این نیست که آدمبدهی داستانِ کابوست مادرت باشد. البته شاید این برای منی که این اواخر از هر آشنا و غریبهای ضربه خوردهام خیلی عجیب به نظر نرسد.
دیشب خواب تو را میدیدم. میپرسی چطور ممکن است خواب آدم نادیده را دید؟ نمیدانم. اما مکانیزم دیدن خواب آدم نادیده _اگر برایت سؤال است_ این طو
از کوچهای به کوچهای، گویی از قارهای به قارهای. از پردهای به پردهای، از جهانی به جهانی. در هر قدم یک حماسه؛ در هر قدم یک جنگ، در هر قدم یک صلح، در هر قدم یک وصال و یک فراق. هر قدم یک عالمیست، و زنده ماندن در این ارتفاع مهیب تهوّری عظیم میطلبد، و قلبی که طاقت کوه دارد و آرامش اقیانوس، چابکی باد و تواضع خاک.
حلمی | هنر و معنویت
چشمهام را بسته بودم. ترومایِ بیپدر دستهاش را محکم فشار داده بود به گلویم. گلویم شور شده بود. نوکِ بینیم تیر کشیده بود و خون پاشیده بود کفِ اتاق. خالییم، مثلِ خالی بودن اتاقِ نورانی و سفید و لاینتهایِ خوابهای تکراریم توی شیشسالگی و پانزدهسال بعدترش. خالیم و دراز به دراز افتادهم کفِ اتاق. خلا محض و مزخرف، تمام آنچه است که میبینم. اتاقی سفید. سفیدِ سفید، مثلِ برفِ دستنخوردهی دشت. بیدارم و کابوس میبینم. نبودنها را دیده
Ice Age,Ice Age: Continental Crack Up,اسکرت,انیمیشن کوتاه Ice Age Continental Crack Up,دانلود Scrat's Continental Crack-Up 720p,دانلود انیمه Scrat's Continental Crack-Up 2010,دانلود انیمه سقوط قاره ای اسکرت,دانلود انیمه کوتاه Continental Crack-Up 2011,دانلود انیمیشن Ice Age,دانلود انیمیشن Scrat's Continental Crack-Up Part 2,دانلود انیمیشن عصر یخبندان,سقوط قاره ای اسکرت,
ادامه مطلب
دستهامو گرفت ، اصرار داشت برم خونشون ، مامان مخالف بود ، دلش میخواست زودتر برگردیم ، به قدم زدن ادامه دادیم ، هچی میگذشت هوا ابری تر میشد ، اما حالِ دلم خوب بود ! صدا مردم بلند شد ، هر کی از یه سمت میدوید تا خودش رو به 2 تا کوچه بالاتر برسونه ، یک تصادف کرده بود ، فقط شرح ماجرا رو شنیدم ،دلم لرزید ... یکی از انتهای خیابان اومد سمتمون اسم کسی رو که تصادف کرده بود رو گفت ، بی اختیار گریه کردم من اون آدم رو فقط یک بار تو زندگیم دیده بودم اما این خبر باع
چند روز است که هر شب کابوس میبینم. کابوسهای عجیب و غریب و شلوغ و درهمام دوباره برگشتهاند. از آدمی شبیه من که توی مغزش مدام میان نیمکرهی چپ و راست دعواست بعید نیست که این به هم ریختگی از جایی مثل ناخودآگاه بیرون بزند. چند شب پیش آدمبدهی خوابم مادرم بود. هیچ چیز ترسناکتر از این نیست که آدمبدهی داستانِ کابوست مادرت باشد. البته شاید این برای منی که این اواخر از هر آشنا و غریبهای ضربه خوردهام خیلی عجیب به نظر نرسد.
دیشب خواب ت
پرسید فرق بین دوست و رفیق، گفتم دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا !دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع میشود، گاهی خداحافظی نگفته تمام میشود ...یک اشتباه از دوست بیگانه میسازد اما رفاقت ریشه دارد. به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ریشه میدواند، میرود تا مغز استخوانت، توی تمام جانت، دلت را قرص میکند رفیق به بودنش، به ماندنش، به رف
گاهی تصادف از چند قدمیات رد میشود، با یک بوقِ ممتد که صدایش تا مدتها توی گوشات زنگ میزند. سایهاش آنقدر سنگین است طوری که حتّی وقتی ازت گذشته، مدام به رخدادش فکر میکنی. به این که اگر به هم رسیده بودید، در همین لحظه، همین چند ثانیه و چند دقیقهای که از گذشتناش گذشته است و هنوز سالم اما کمی مبهوت روی موتورت نشستهای و آهستهتر از قبل میرانی، ممکن بود کجا باشی. میشد با سروصورتِ خونی دراز کشیده باشی وسطِ خیابان و آفتابی که مستق
JIKJIK,PISHI انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{
رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...?
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
شماره سوم ماهنامه «ناداستان» با موضوع سفر.از بین سه شمارهای که تا به حال از این ماهنامه خوندم، این شماره بهترینش بوده. بهترین روایتهای این شماره به سلیقه من:«قاره نورد»: مارال یازارلو اولین زن ایرانیه که با موتور به هفت قاره سفر کرده. حتی در حین سفر ازدواج کرده و همسرش برای دیدنش به پونزده کشور سفر کرده.«آب، بابا، جاده»: روایت خانوادهای که مدام در سفرن و تصمیم گرفتن فرزندانشون رو به مدرسه نفرستن و خودشون بهشون آموزش بدن!«آب رفتن»: روایت
کتاب فلسفه قاره ای در اصل شرح و بسط دو اندیشه کلیدی عصر حاضر یعنی فلسفه
تحلیلی و فلسفه قاره ای (یا پدیدارشناسی) است. کتاب با قرار دادن این دو اندیشه در
مقابل هم، قصد معرفی آنها را دارد و خود نویسنده با نمایش این تقابل درصدد نشان
دادن این نکته هست که، این دو اندیشه در اصل در تقابل هم نیستند و این نگاه دو
سویه در اندیشه فلسفی عصر حاضر به یکی از مشکلات اساسی اندیشمندان عصر حاضر بدل
شده است و هر اندیشمندی نیاز دارد که نگاه پدیدارشناسی و نگاه تحلی
پارسال بعد از امتحان ارتقا رفتیم شهربازی، خیلی وقت بود نرفته بودم و سوار یک وسیله شدم که اسمشو نمی دونم چی بود ولی وقتی رفتیم اون بالا یادم اومد من ترس از ارتفاع دارم داشتم سکته می کردم و چشمامو بسته بودم و فقط به زهرا می گفتم کی تموم میشه .... انقدر اومد و رفت تا تموم شد. سال دو رزیدنتی عین همون وسیله بود روزا میومد و می رفت و من کرخت از یه عالمه کار و درس فقط امروز رو انتظار می کشیدم ... هفته هایی که بیش از دوتا سمینار داشتیم، اضافه شدن استرس و هی
بعد ازاون کابوس وحشتناکی که دیشب دیدم وازخواب
پریدم بدنم میلرزید،عمیقا دلم خواست پ میبود تا
بغلش میکردم واونم قول میداد هیچ اتفاقی نمیقته
تنها کسی که حس امنیت بهم میده درحال حاضر وهوامو
دارع اونه...
خواب دیدم سین در بدر دنبال پیداکردن من بود،رفته بود
کردستان روگشته بود و دوتادختر رو هم بدبخت کرده بود
ودراخر اومداین سمت کشور وپیغام داد پیدات میکنم و
میگف اول دستاتوقطع میکنم تاهیچکسو جزمن بغل نکنی وچشاتم
کور میکنم تااخرین نفری که میبینی
دوشبه زود میخوابم ساعت ده اما خوابای اشفته میبینم ساعت دو و پنج بیدار میشم چقدر سخته پنج وقتی بلند میشی کلی سرحال باشی حالا که فکرشو میکنم من فقط دارم فرار میکنم از کابوس از ...
دلم براخودم تنگه نه هیچ کس دیگه ی دیروز خواب باباجون دیدم خدا بیامزردش هیییی...
من میرم رو تخت و چراغا رو خاموش میکنم. خوابم نمی بره اما باید سعی کنم. گمونم یه روزی این کابوس ها متوقف میشن و من بازپخش اونا رو بیشتر و بیشتر و بیش تر متوقف میکنم. اما میدونم که الان شب درازی رو پیش رو دارم و باید فردا صبح زود تر بیدار شم و یه قطالر بگیرم.
-دختری در قطار
میدونی، وحشت دارم از این که یه روزی یه جایی برم که تو نباشی. بداخلاقیام رو نگاه نکن، بلد نیستم نشون بدم که چهقدر دوستت دارم و شاید اینه یکی از اصلیترین دلایلی که همسنام، رفتنیاشون، ریز رفتنشون رو هم مشخص کردهن و من وقتی ازم میپرسن، میگم نمیدونم. حالا ببینم چی میشه، حالا شاید بعدا.
پ.ن: سرچ میکند: how to show your mom you love her
عاشق نان از توکّل میخورد، نه از خلق. در کار دل هیچ آویختنی نیست. بند عاشق تنها از آسمان آویخته است. آن را نیز بهوقت میگسلد.
از سرزمینی به سرزمینی، از قارهای به قارهای، از آسمانی به آسمانی. سفر مدام. هیچ ایستگاهی نیست، هیچ توقّفی نیست. هیچ کمالی نیست. سفرهی اکتشاف تا بینهایت گسترده.
این چشمهتا ابد میجوشد.
حلمی | کتاب لامکان
تصویری از هرمس؛ ابتدا به عنوان پیامبر خدایان خدمت کرد. خدای تجارت، نجبا، بازرگانان، پیشهوری، راهها، مرزها،
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
دلم میخواهد دوباره به مسیر دو سال پیش برگردم
این بار اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد
خدایا مرا بازگردان به جایی که بودم
این کابوس های شبانه مرا رها نمی کنند من کار نیمه تمامی دارم که اگر تمام نشود بسان خوره تمام مرا خواهد خورد
خدایا نوری در قلبم هست که می گوید من به آنجا بر خواهم گشت تا کارم تمام شود
می شود که بشود
من میرم رو تخت و چراغا رو خاموش میکنم. خوابم نمی بره اما باید سعی کنم. گمونم یه روزی این کابوس ها متوقف میشن و من بازپخش اونا رو بیشتر و بیشتر و بیش تر متوقف میکنم. اما میدونم که الان شب درازی رو پیش رو دارم و باید فردا صبح زود تر بیدار شم و یه قطار بگیرم.
-دختری در قطار
قاره اروپا با داشتن سابقهای بسیار طولانی در آموزش آکادمیک، مقصد بسیاری از دانشجویان برای تحصیل میباشد. این قاره مکان قدیمیترین و معتبرترین دانشگاههای دنیا است. قدیمیترین دانشگاه جهان یعنی دانشگاه بولونیای ایتالیا، در سال ۱۰۸۸ در این قاره بناشده است. حال موسسه ساناگیتی، موسسه اعزام دانشجو به اروپا در مشهد ،شمارا به خواندن این مقاله دعوت میکند.
این قاره همچنین با داشتن مساحتی حدوداً ۱۰ کیلومترمربع و جمعیتی بالغبر ۷۳۰ میلیون
آیا کسانی که در خواب مرده اند ، احتمال دارد به دلیل دیدن خواب ترسناک بوده باشد ؟
کسانی که مشکل قلبی دارند ممکن است به دلیل دیدن خواب وحشتناک ، سکته کرده و بمیرند ؟
تا کنون هیچ آزمایش قابل استنادی در این مورد انجام نشده است و مشخص نیست که تعدادی از کسانی که در خواب مرده اند ممکن است به دلیل دیدن خواب ترسناک مرده باشند یا نه .ولی انجام نشدن تحقیقات به این معنی نیست که این احتمال وجود ندارد.
آیا خواب ترسناک می تواند باعث مرگ شود ؟
گروهی از دانشمند
تظاهر کردن و لبخند زدن و با سیلی صورت رو سرخ نگه داشتن دردناکه...
سخته از درون متلاشی باشی و ظاهرت، دل بسوزونه.
کاش میشد دست خودم رو بگیرم و برگردم عقب.... برم پیش نلیِ بی تجربه و بزنم توی گوشش....یا برم به آینده و ببینم این کابوس تموم شده.
این برهه از زندگیم خیلی بد و سخت و مزخرفه...
هر روز بی حس تر و بی روح تر از قبلم و قلبم مچاله میشه از این همه دور شدن از رویاهام و هر روز من، سوگوار آرزوهای نلیِ ۱۸ ساله ام.
آمریکا خیلی از ایران و قدرت نظامی ایران میترسه، تا حدی که ترامپ به همه ی آمریکایی هایی که تو عراق بودن دستور داده که زودتر عراقو خالی کنن.
نارضایتی ها و اعتراضات داخلی یه ماه پیش در ایران، ترامپ رو متقاعد کرد که حتما با کشتن حاج قاسم، مردم ایران به ترامپ ملحق میشن و همه چی به خیر و خوشی تموم میشه،،
الانم از صحبتهای ترامپ، عجب غلطی کردمو میشه فهمید
جالبیه قضیه اینجاست که وقتی مردم ایران میگن از آمریکا انتقام میگیریم، دست و دل کل قاره ی آمریکا
آمریکا خیلی از ایران و قدرت نظامی ایران میترسه، تا حدی که ترامپ به همه ی آمریکایی هایی که تو عراق بودن دستور داده که زودتر عراقو خالی کنن.
نارضایتی ها و اعتراضات داخلی یه ماه پیش در ایران، ترامپ رو اینگونه ترغیب کرد که حتما با کشتن حاج قاسم، مردم ایران به ترامپ ملحق میشن و همه چی به خیر و خوشی تموم میشه،،
الانم از صحبتهای ترامپ، عجب غلطی کردمو میشه فهمید
جالبیه قضیه اینجاست که وقتی مردم ایران میگن از آمریکا انتقام میگیریم، دست و دل کل قاره ی
نچ نچ نچ. باورم نمیشه بازم افتادم رو مود کابوس دیدن. از آخرین باری که این حالو داشتم دست کم چاهار سال میگذره. وقت ندارم براش غصه بخورم. ترجیح میدم فقط کاری رو انجام بدم که سرگرمم کنه. فکر نمیکنم وقتی که برام مونده انقدری باشه که دلم بخواد درست حسابی بشینم تار و پود روحم رو از هم جدا کنم و دهن خودمو باهاش آسفالت کنم. همینه.پینوشت: یو بِتِر لِت می بریث، مَــن!
در یکی از جلسات روانشناسی درباره مفاهیم خودآگاه، نیمه خودآگاه و ناخودآگاه صحبت کردیم. روانشناسم گفت یکی از راه های ابراز آنچه در ناخودآگاهمان می گذرد خواب هایمان هستند.
ترس من از پایان نامه از بداخلاقی های استاد راهنمای کارشناسی ام شروع شد که باعث شد پروژه کارشناسی ام به نقطه پایانی نرسد. در این مدت هرگاه اضطراب های شدیدی را در مورد هر پژوهشی چه مقاله های کلاسی و چه بعد از آن پایان نامه تجربه می کردم، شب ها خواب استاد کارشناسی ام را می دیدم
به افکار روی آنتن آخر شبا میگن کابوس
نه برای من شده کابوس.
دوس داشتم خواب بابی با اون شلوار مکعبیش رو ببینم. بهش بگم یه جا تو شهر بیکنی باتن برام جور کن چون من از خونه رفتن متنفرم. حاضرم به جات تا صبح هزار تا همبرگر سرخ کنم یا باهم پدر اون اختاپوس بی ریخت رو دربیاریم .با اون کلش خیلی منو یاد یه اختاپوس دیگه میندازه که بوی سیگارش داره خفم میکنه .همین عصر با پاتریک بریم شکار عروس دریایی.بعد وسطش تو از اون خنده های مسخرت کنی و دوتا دن
حسی در درونم داشتم، یاد حرف یک نفر افتادم که می گفت علت این جزا برای فلان خطا آن است که اول به صد نام خدا پشت کرده و بعد انجامش داده. حس می کردم به بعضی صفات او بی احترامی یا بی توجهی کرده ام! نمی دانم به چند تایش!
نه همتش را داشتم، نه امید، نه اصلا انقدر اهل تدبیرم! اهلش هم نبودم!
این سنگینی به این راحتی ها رفع شدنی نیست...
باید با تو بیشتر حرف می زدم... وقتی که نصفه شب بی دلیل و بی خواب آلودگی بیدار شدم فهمیدم...
اولین شبی بود که بی کابوس می گذشت...
هرچقدر برایت بنویسم باز هم انکارم خواهی کرد اما زیباتر از آن چشم های سیاهات، نگاه نافذت بود که هزار یادگاری بر قلب آدمی می گذارد و رویاهای مادر مرده را در آدمی زنده می کند و کابوس نبض از یاد برده را در آدمی به جریان می اندازد و با هر بار وقوعش هزاربارهتر شوق زندگی و تحمل تمام ناملایمات را در آدمی ممکن میسازد و می دانی چیست؟ در نگاه تو مردان زیادی مردهاند...
روزگار عجب مشاطه ای است ، هر روز چیز تازه ای در مسیر راهت قرار میدهد ، گاه آنقدر غیر قابل باور که تا مدت ها مات یک حقیقت تلخی و از حال خویش بی خبر چون کلافی سر در گم ، هرجا سراب میبینی ، دیوانه وار در هزار توی آرزو هایت دور خویش می گردی تا باورش کنی تومار عمرت به هم پیچیده شده و روزگار سر آمده است . زمانی از ارتفاع می هراسیدم و روزی وحشت از دریا و لحظه ای از حرم آتش و امروز از گم شدن در خویش می هراسم ، از فراموش شدن و فراموش کردن ، از به یغما رف
دوباره یک نفر آمد مرا به هم زد و رفتو سرنوشت مرا با جنون رقم زد و رفتکسی که مثل همه گفت: دوستت دارم!درست مثل همه آمد و به هم زد و رفتدرست مثل همه بیمقدمه از راه-رسید و سنگ بر آیینهی دلم زد و رفتمرا سپرد به کابوسها، به هرچه محالبه لحظههای من اینگونه رنگ غم زد و رفتکسی که برکهی آرامش مرا آشفتبه هستیام -که نبود- آتشِ عدم زد و رفتبه چشمهای سیاهش دچار کرد مراکنار رویاهایم کمی قدم زد و رفتتمام حرف من این است: آخر اینگونهچگونه میشود از ع
من هنوز همان کودکم مادر اما بازی ها بزرگ شده اند ، کثیف شده اند ، دست ها دیگر گل آلود نمی شوند ، خون آلود می شوند ، زخم ها و جراحت ها خوب نمی شوند ، اسلحه ها واقعی اند ، آدم ها به راستی می میرند ، گریه ها و فریاد ها ساختگی نیستند ، من می ترسم ... دنیا به کابوس های شبانه ام می ماند ؛ دیگر نمی خواهم بازی کنم ، من این بازی را دوست ندارم.
+ بین غم این روزها و شاخ و شونه کشیدنها و توئیتها و دندون نشون دادنها، خبر ریختن سقف کلاس درس رو سر بچههای مدرسه و دخترک مانتو صورتی که توی فیلم کوتاه چند ثانیهای هق هق میکنه، قلبم رو سخت به درد آورد.
+ جمعیت امام علی(ع) توئیت زده بود که:
کابوسهایت کی تمام خواهد شد؟ کودکانت کی آرام خواهند خوابید؟ مردمانت کی خواهند خندید؟ خاورمیانهی غمگین! خاورمیانهی زیبا!
آمار برداری از مزارع
روش های به صرفه جمع آوری اطلاعات و داده، امری مهم برای پیشرفت نظام های کشاورزی در قاره آسیا است. سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد FAO با در نظر گرفتن اهمیت دسترسی به اطلاعات مهم کشاورزی برای پیشرفت توسعه پایدار، از کشورهای قاره آسیا درخواست کرد تا فرآیند اصلاح و بهینه سازی روش های جمع آوری اطلاعات و داده بخش کشاورزی را سرعت بخشد.
با این روش زمینه برنامه ریزی دقیق تر و بهتر برای بخشهای کود دهی مزارع از بوسیله و یا دامدا
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘ ﺩﺧﺘﺮ ﻪ ﻭﻗﺘ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﻣﺒﻨﻪ ﺩﻟﺶ ﺮ ﻣﺸﻪ ﺑﺮﻩ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺶ ﻭﻟ ﻧﺠﺎﺑﺘﺶ ﻧﻤﺬﺍﺭﻩ !ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘ ﺴﺮ ﻪ ﺣﺘ ﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭﻟ ﺎﺵ ﺑﻔﺘﻪ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﻣﺪﻩ !
..
به سلامتی مورچه که گریه کرد ولی هیچکس اشکشو ندید!
..به سلامتیه اون لامصبی که از زندگیم رفت اما هنوز از این دل لعنتی نرفته !!!
..
به سلامتی اونیکه تا بود امید بود… آرامش بود… رویا بود ولی خاطره شد… بغض شد… درد شد…
افسردگی یعنی چه؟یعنی هر روز که از خواب بیدار میشی، احساس میکنی دیروز روز آخری بوده که میتونستی از سر جات بلند بشی، روز آخری بوده که میتونستی بعد از بیدار شدن دوش بگیری و مسواک بزنی و روتین زندگیت رو انجام بدی. دیروز آخرین روزی بوده که انرژی زنده بودن و ادامه دادن داشتی. دیروز روز آخری بوده که میتونستی از سر جات بلند بشی و این احساس پایدار هر روز چیزی از تو کم میکنه، به تدریج بدنت این ناتوانی رو باور میکنه و ضعف، همهی وجودت رو می
جمهوری لهستان یکی از بزرگترین کشورهای واقع شده در مرکز اروپا می باشد. این کشور دارای اقلیم فصلی معتدل نسبتاً وسیعی می باشد. لهستان از غرب با آلمان، از جنوب با کشورهای اسلوواکی و جمهوری چک، و از شرق با اوکراین و بلاروس هم مرز است. بعلاوه از شمال و شمال شرق هم توسط کشورهای روسیه و لیتوانی و کالیننگراد محصور شده است. همچنین دریای بالتیک، مرزهای شمالی این کشور را تشکیل می دهد
اقلیم کشور لهستان
کشور لهستان دارای اقلیمی معتدل ، متاثر از دو عامل در
همه چیز مثل یه کابوس میمونه . توی کمتر از یکماه اتفاق افتاده و انگار یکسال گذشته انقدر که انرژیمو گرفته . # آخرین شبِ بودنت بود و هوا بارونی و بهم نگفتی بیام . توی یکی از تماسا بهم گفتی خواهرگلم و آنا گفت من باید تا تهشو بخونم . دیگه زنگ زدنات زود به زود نیست و یکی دو بار یک هفته بینشون فاصله افتاد . هیچ کرمی نریختم که ریاکشنت رو ببینم و هیچ بحثی پیش نیومد که گاف دادنتو ببینم و حس میکنم بدست نیاورده از دستت دادم .
همه چیز مثل یه کابوس میمونه . توی کمتر از یکماه اتفاق افتاده و انگار یکسال گذشته انقدر که انرژیمو گرفته . # آخرین شبِ بودنت بود و هوا بارونی و بهم نگفتی بیام . توی یکی از تماسا بهم گفتی خواهرگلم و آنا گفت من باید تا تهشو بخونم . دیگه زنگ زدنات زود به زود نیست و یکی دو بار یک هفته بینشون فاصله افتاد . هیچ کرمی نریختم که ریاکشنت رو ببینم و هیچ بحثی پیش نیومد که گاف دادنتو ببینم و حس میکنم بدست نیاورده از دستت دادم .
بیماریهای عفونی مرگبار در طول تاریخ
بیماریهای عفونی در طول تاریخ شیوع داشته، همهگیر شده و حتی عالمگیر شده و از قارهای به قاره دیگر گسترش پیدا کرده است.
به گزارش ایسنا، داروهای مدرن و رعایت اصول بهداشتی به بشر کمک کرده تا بر
بیماریهای عفونی مرگبار کنترل پیدا کرده و حتی بتوانند برخی از آنها همچون
آبله را ریشه کن کند اما برخی از آنها همچنان با انسان است و اغلب
قربانیان آنها از
اگه بخوام بگم حس و حالم خوبه دروغ گفتمحتی حال و هوای ماه رمضان هم منو نگرفتهیه جور حس سردی و بی خیالی نسبت به همه چیز پیدا کردم جاه طلبی ای تو خودم نمیبینمبه اینها اضافه کنید کابوس هایی که میبینمهمه اینها نشون میده حالم خوب نیست و نمیدونم چرانمیدونم دارم از کجا میخورم
شاملو، آخر افق روشن میگه:
و من آن روز را انتظار میکشم. حتی روزی که دیگر نباشم.
منم همین رو توی دلم تکرار میکنم. صبر میکنم که به نهایت برسم. جایی که بدونی و بفهمی. جایی که دوباره احساس کنی. جایی که این کابوس تموم بشه. زیر لب به خودم میگم هیچچیزی ابدی نیست. شاید ما آخرش رو ندونیم، شاید آخرش رو نبینیم اما تموم میشه و من آن روز را انتظار میکشم. حتی اگر نباشم.
پانویس:
چند کلمه ای های مسخره ای هستن. به بزرگی خودتون ببخشید.
نه تنها ماه رمضان،اکنون دو سالی است که من روزه دارم. از پس این روزهام بی قرارم. خبری از افطاری نیست و آری بی افطارم، در پس نبودنت جان میسپارم.کاش می بودی و با بوسه بر لبانت افطار میکردم. کاش در مستی چشمانت خودم را انکار میکردم. کاش همه شب تا سحر عشق بازی با تو رو تکرار میکردم. کاش سجده بر سینه ات میگذاشتم و بر پرودگارم جلوه عشق به آفریده اش را اقرار میکردم. کاش می شدم خودم را از این کابوس بیدار میکردم!!!تو رفتی و من را با خود بردی. یک بار هم نپرسید
راستش اولین باری که تهران این مدلی میدیم خیلی خسته کننده بود وقتی چهره عبوس و ناراحت آدما تو خیابون تو مترو میدیدم یه حس بهم میگفت چی شده اینجا شبیه یه کابوس بود .شب که داشتیم تو خیابون قدم میزدیم باره اولی بود که گربه ای رو میدیم سوسک بخوره اونم به شکل زنده هنگام فرار سوسک .اصلا هر اتفاقی که اون روز افتاده بود با دیدن این صحنه به کل از ذهنم اون لحظه به فراموشی رفت .
پی ن : هوا شهر تهران خفس نمیشه نفس کشید .
مثل کابوس میمونه، مثل فیلم، مثل همه چی به جز واقعیت. اینکه شب عید دچار این وضعیتیم. امروز بعد روزها رفتم بیرون. خیابونا برای شب عید و حتی غیرعید خیلی خلوت بود. خیلی از مغازه ها بسته بودن و ماشینا رو ضدعفونی میکردن توی یه چهار راه. واقعا وضعیت بدیه. شب عیده اخه. خیلی ناراحت شدم که شب عید اینطور گذشت. عید عزیزمون. خدایا خودت کمکمون کن لطفا. خودت فقط میتونی کمک کنی. خودت حالمون رو خوب کن. خودت حال جهان رو خوب کن. ای بزرگترین و بهترین. ❤️
تور استانبول سفری به تاریخی ترین شهر ترکیه
استانبول بزرگ ترین شهر ترکیه و مرکز اقتصادی و فرهنگی کشور هم به حساب می آید و در اصل این شهر در کنار تنگه بسفر و دریای مرمره توانسته عنوان جذاب ترین شهر اطراف ایران را به خود اختصاص بدهد؛ این شهر درست در مرز بین اروپا و آسیا قرار گرفته و تنگه بسفر این دو قاره را از هم جدا کرده است و استانبول در واقع در دو قاره جای خوش کرده است و همچنین این شهر تاریخی و زیبا به دلیل گوناگونی جاذبه های گردشگری و
زمین نفسی دوباره می کشد
برگهای درختان رنگارنگ می شوند
گلهای طبیعت شکوفا می شوند
پرندگان در شکوفایی بهار نغمه ی شادی و سرور سر می دهند
کابوس های غمین و خسته را دور می ریزیم
و به استقبال بهار می رویم
دلاتون شاد
روزگارتون همیشه سر سبز
عید تون مبارک
سال خوبی داشته باشید
پرچم هر کشوری نشان دهنده ی هویت آن کشور است و هر رنگی، معنی خاصی در تاریخ آن ملت دارد. پرچم کشورهای آسیایی، رنگ های متفاوت و متنوعی دارند و در این مطلب می خواهیم لیستی از چند تا از کشورهای این قاره را به همراه مفهوم آن برایتان توضیح دهیم.ادامه مطلب
قبل از این که حوصله کنم لباس از تن قالب پیش فرض این جا در بیارم، باید سریع چند خط از هجوم فکر هایی که تو مغزم هر روز رد می شن کم کنم.
این مدت ، از وقتی که تقریبا اومدم میلان تلاش کردم که مثبت نگر تر باشم، مهربون تر باشم و به این باور برسم که همه چیز تا وقتی زنده ایم قابلیت بهتر شدن و لذت بردن رو داره. که اتفاق بد وجود نداره فقط تعبیر های ما از اتفاقات اون ها رو خوب یا بد نشون میده. این که این وسط واقعا هم اتفاق هایی با برچسب رایج بد برام می افته، به ن
در بغض فرو رفتهدر وحشتِ تنهایییک گوشه در این عالمیک گوشه ی تنهایی
یک گوشه در این عالمصد بار ترک خورنصد بار دعا کردنیک روز تو می آیی...؟!
صد بار دعا کردندر حسرتِ این تفهیممستغرق این اغماافسوس ، نمی آیی...
مستغرق این اغماسرگرمِ کسی بودنسرگرم شدن با توسرگرمِ تن آسایی
سرگرم شدن با توسرمست شدن از هیچهی جرعه از این خالیهی فرضِ تو اینجایی...!
هی جرعه از این خالیهی فحش به هر چیزیمبهوت و فروماندهیک مرده ی سرپایی
مبهوت و فروماندهمبحوس شده در خو
کابوس بیشتر خانمهای خانهدار خرابی ماشین ظرفشویی میباشد. تعمیرات ماشین ظرفشویی یکی از دغدغههای رایج در هر خانه محسوب میشود. ظرفهای کثیف باید به صورت روزانه شسته شوند، پس با یک ماشین ظرفشویی خراب که درست کار نمیکند یا اصلا کار نمیکند به زودی آشپزخانه زیر انبوهی از ظرف کثیف مدفون خواهد شد.
ادامه مطلب
مردم میشن کابوس برای حکومتی که به جای زاویه پدرانه ، زاویه ی جنگجویانه به خودش می گیره و دسته ی خوب ها و بدها درست می کنه.
واقعا دانایان باخردی که در طول تاریخ بودن کجان امروز ؟ هرجا هستن تصمیم گیرنده نیستن.
اینو فقط به خاطر اینترنت نمیگم. کلا همینه
اتفاقا قطع شدن اینترنت ما رو خیلی به فکر فرو برد!
+ ولی خب کلا دیگه چه فرقی داره
+ میخوام برم خونه ، خیلی سردمه و اعصابمم خورده
+ واقعا گوگل چه نقش اساسی در زندگی ما داشت . امیدوارم دوباره ببینم
سلام
من بعضی وقتا تو خواب میبینم پشت فرمون ماشینم. همه چیز معمولا اوکیه بجز یه چیزی. موقعی که میخوام ترمز کنم. وقتی ترمز میکنم، ماشین کامل وای نمی ایسته.
مثلا سرعتش به یکی دو کیلومتر بر ساعت میرسه و آروم آروم جلو میره.
تلاش میکنم بیشتر ترمز رو فشار بدم نمیشه.
جفت پا ترمز رو فشار میدم نمیشه.
دستی رو میکشم نمیشه و هی میره جلو و میماله به اینور اونور و باعث میشه خلاف برم و ... خیلی کابوس طولانی ای هست و چون خیلی ترسناک نیست زیادم طول میکشه و فق
هر شب جلوی آینه می ایستم و در حالی که به خودم توی آینه زل می زنم، چیزهایی توی ذهنم می آید و می رود. چیزهایی مثل رویاهای مغلوب خواب های لعنتی. کابوسی که هر شب آدم را به برهوتِ تاریکش می بَرد و تمام.
چیزهایی مثلاََ اینکه؛ عشق مثل آنتی بیوتیک است. باید سر وقت به بیمار داده شود. هر شش ساعت یک بار. نهایتاََ هر دوازده ساعت یک بار.
می دانم دارم یاوه می گویم. نگاهم به عقربه های ساعت است. جانم را تبِ نبودنت سوزانده. هیچ آنتی بیوتیکی نیست. من مانده ام و کابوس
مثل تام هنکس توی فیلم دور افتاده (cast away) محصول سال 2000 که توی یه جزیره، محصور شده بود - هواپیماش سقوط کرده بود - و با هزار زجر و بدبختی تونست خودش رو نجات بده و بعد که نجات پیدا کرد با اون اشیاء بیجانی که توی اون جزیره همدمش شده بودن - مثل یه توپ والیبال که براش صورت کشیده بود و کلهی اون توپم سوراخ کرده بود و براش با علفای خشک شده مو گذاشته بود و مثل یه آدم باهاش حرف میزد - و یه رابطهی عاطفی با اون اشیاء شکل داده بود که حتی بعد از نجات از اون ج
با دخترهای دوران ارشد توی کافه دور هم جمع شده بودیم. وسط خبر گرفتن از حال و روز آدمهای آنروزها، صحبت از الف شد و ز به شنیدن قصهاش مشتاق. به زور ماجرای آنروزها و خط و ربط اتفاقاتش را به یاد آوردم و به شوخی و خنده برایش تعریف کردم. به آخرهای قصه که رسیده بودیم، آنقدر خندیده بودیم که چشمهایمان خیس اشک بود. فکر کردم زمان چه مرهم خوبیست. الف را برده و گذاشته آنسر دنیا و کابوس آنروزها را به اسباب خنده و تفریح اینروزها بدل کرده. چه خوب ک
جان نش فردی بود که چیزی به نام تعادل نش رو مطرح کرد و در کاملتر شدن نظریه بازی ها کمک کرد. نظریه بازیها روابط میان انسان ها رو با این پیش فرض بررسی میکنه که انتخاب ها و رفتارهای افراد متاثر از رفتارهای و انتخاب های افراد دیگر هست. روابط انسان ها رو به صورت یک بازی توضیح میده.
تعادل نش کمک زیادی به اقتصاد دان ها کرد.
جان نش برنده جایزه نوبل شد. در حالی که قسمت زیادی از زندگیش رو گرفتار بیماری اسکیزوفرنی بود. بیماری ای که توانایی تشخیص واقعیت رو خی
به گزارش دورتموند ایران ، اشرف حکیمی بازیکن 21 ساله تیم فوتبال دورتموند از سوی کنفدراسیون فوتبال آفریقا به عنوان بهترین بازیکن جوان این قاره در سال 2019 انتخاب شد. حکیمی که از رئال به صورت قرضی به دورتموند پیوسته، به واسطه عملکرد خیره کننده اش در ترکیب دورتموند به این عنوان دست یافت.
حکیمی تا به اینجای رقابت های بوندسلیگا در 12 بازی برای زردپوشان وستفالن به میدان رفته که تاکنون دو گل زده و سه پاس گل هم داده است. اما چیزی که به احتمال زیاد موجب دس
هرچند قاره اروپا به در ظاهر مشکل کمآبی ندارد، اما به دلیل گسترش فراوان صنایع و افزایش جمعیت، این قاره با معضل زیستمحیطی آلودگی آب مواجه است. بهطوریکه طبق آخرین تحقیقات، آب آشامیدنی در اروپا دارای دز خطرناک کلر است و همچنین بوی نامناسب و ظاهر غیر شفاف دارد.
آلودهترین منبع آب شیرین اروپا رودخانه راین است که از سوئیس سرچشمه میگیرد و با عبور از کشورهای فرانسه، آلمان و هلند به دریای شمال میریزد. منابع آلودگی این رودخانه از فاضلاب
احتراما اینجانب مدت ۱۴سال تامین کننده کلیه اقلام مربوط به تجهیزات نفت و گاز و پتروشیمی میباشم و با شرکت های نفت و گاز ازقبیل پایانه های نفتی ایران شرکت نفت فلات قاره شرکت POGCشرکت اویک و ....فعالیت داشته و اعلام میدارم که کلیه اقلام تامین شده دارای گواهینامه بوده و تایید شرکت نفت را دارد
از رستم پیروز همین بس که بپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
صبح که بیدار شدم طبق عادتی که از چند روز اخیر عادتم شده رفتم خبر بخونم و... وقتی دیدم که دلیل سقوط هواپیمای بوئینگ۷۳۷ راکت ایران بوده... عین کابوس بود. نمیدونستم چیکار کنم. امثال خودم مرده بودن بخاطر همچین اتفاقی و قطعا دوست نداشتن که بمیرن. من هر لحظه پذیرای مرگ هستم... اما وقتی فکر میکنم.... اصلا نمیدونم چی بگم. حقشون نبود. نباید میمردن.
امروز کلا مات و مبهوتم. عجیبه... انگار واسه خ
امروز از همان روزهاست. یکی از نیمه شب هایی که از پس ِ دو سه ساعت خوابیدن پلک باز می شود و دیگر بسته نمی شود. صبحم وسط تاریکی و کابوس شروع شد. خوبی اش این است که بار اولم نیست، بد اما اینکه آخرین هم نخواهد بود. کابوس؟
اوایل دنبال علتش میگشتم. فکر می کردم به اندازه کافی خسته نیستم وگرنه باید مثل جنازه شوم در رخت خواب. اما این هم نبود. وسط شب های قبر هم بی خواب شده ام و آن دیگر بدتر از بد. با تن و ذهنی آش و لاش باید بیداری را هم تحمل کنم. پس واقعیت چیست؟
در دیدار رئیس جمهور و هیئت دولت: ما با دولت هند روابط خوبی داریم اما انتظار و توقع از دولت هند این است که سیاستی منصفانه در قبال مردم نجیب کشمیر در پیش بگیرد و به مردم مسلمان این منطقه زور گفته نشود/ وضعیت کنونی منطقه کشمیر و اختلافات هند و پاکستان در این زمینه نتیجه اقدامات انگلیس خبیث به هنگام خروج از شبه قاره هند است. انگلیسی ها برای استمرار درگیری در کشمیر، تعمدا این زخم را در این منطقه برجای گذاشتند.
تصادفی پروفایل کیا رو چک کردم
یه جمله رو بیو تلگرامش نوشته بود که همیشه در جواب نبودن هاش بمن میگفت
ترجمه اون جمله : مهم نیست چقدر دوری ، مهم اینه تو دلمی (حالا بیست کیلومتر از هم دور بودیم ولی بنی دو قاره از هم دور بودیم و خودش رو بمن رساند ۴۸ ساعت تو راه بود برای دین من و بعد از ۱۵ سال اومدن به ایران دو هفته کامل کرمانشاه بود)
گفتم خدایا معلوم نیست چن نفر رو با این جمله خر کرده
پ ن: یکی از بزرگترین اشتباهات من در روابطم امتحان نکردن طرف مقابلم
نقد رمان وینسنس و گرگ خندان : رمان واقعیتی که چند سال رسانه های جهان مخفی کرده اند را لو می دهد!!!
نقد رمان وینسنس و گرگ خندان نوشته ی بیژن کیا
این رمان، واقعیتی که چند سال رسانه های جهان مخفی کرده اند را لو می دهد …جیمز برای آن که برای مردم دنیا این معما را حل کند، جان خودش، ماریا، و … را به خطر می اندازد …معمایی پر کشش و کُشنده…
آدم کشتن، یکی از کارهای راحتی است که مخصوص یانکی ها است.پوشاندن تاریخ هم کار دیگرشان است.کشتی کاشفی ک
پائولو کوئلیو می گوید: “تنها یک چیز وجود دارد که یک رویا را غیر ممکن می کند و آن ترس از شکست است.”
ترس از شکست یکی از بزرگ ترین کابوس های بشر از گذشته تا امروز بوده است، بسیاری از افراد از شکست متنفر هستند چون آن را مقابل موفقیت، رشد، پیشرفت و کمال می دانند و به همین دلیل با چشیدن طعم تلخ آن دچار ناامیدی شده و دست از تلاش می کشند.
اما اگر شکست واقعا نقطه مقابل موفقیت است پس باید گفت افراد موفق دنیا هرگز رنگ شکست را به خود ندیده اند! اما آیا این ا
امروز دو سوم مسیر دفتر تا خونه رو اجبارا پیاده اومدم و از شدت پادرد و غصه دارم میمیرم...
و فهمیدم که تمام جوونیم رو در کابوسی بیش نمیگذرونم...کابوسی که انتها نداره و جوانی ای که بر باد میره...
اینروزا موهای سفیدم رو دیگه کوتاه نمیکنم و گذاشتم بین موهام بلند شن...
پ.ن: دیشب فیلم "عصبانی نیستم" رو دیدم... وضعیت ما جوون هاست....من الان عصبانی نیستم
_ مه سو _
تو خونه خودمونم
تو رختخواب خودمم
درد دارم، سرم گیج میره و چشمام از درد داره میترکه
سرم رو بالش خودمه
چشمامو ک میبندم خواب که میرم
از تب کابوس میبینم
الان فقط به ی چیز فکر میکنم
حالا ک حال روحیم داره بهبود پیدا میکنه
حالا ک قدر حال جسمیم رو میدونم
فقط دلم میخواد صدای یه قاری قرآن خوب رو بشنوم
دلم میخواد نماز بخونم
دلم واسه اون لحظه هایی ک بدو بدو میرفتم سمت سجاده نمازم تنگ شده
اینا حالات درونی منه
به احدی ربط نداره ک من نماز نمیخوندم یا الان می
مثل همه ی روزای دیگه نبود
ساعتم زنگ نخورد ، خودم اگه میخواستم شاید تا ۱۱ می خوابیدم ولی بوی نم که از لا به لای درز پنجره میومد نشونی بارون ناخونده بود که دلم می خواست برم ببینم به قول سارا از اون بارونایی نبود که خوش حالت کنه ، تنها بودن توی خونه حس آرامشو دو چندان می کرد هر چند شب قبلش کابوس ناخود آگاهم بوی آرامش نمی داد ولی وقتی با اون قیافه ی نا آشنا توی آینه بر خوردم و یه آب به سر و صورتم پاشیدم و زیر شیر جوشو روشن کردم تا تنها و تنها خوش حا
یا ستار العیوب
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه.
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس...
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم...
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی.
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
درباره این سایت